- مولانا صدر کاتب(تِ)
مولانا صدر مردی آشفته روزگار بود و بیشتر اوقات خود را صرف خدمت اتراک میکرد ولی اگر لوندئی میسر میشد نه از خط و نه از شعر یاد می آورد و شراب او را چنان مغلوب ساخته بود که به هیچ کار اختیار نداشت. این مطلع ازوست:
مطلع
هرگز دل ما را بغمی شاد نکردی
کشتی دگران را و مرا یاد نکردی.
در شهر هرات فوت شد. (ترجمه مجالس النفائس ص 44)
مطلع
هرگز دل ما را بغمی شاد نکردی
کشتی دگران را و مرا یاد نکردی.
در شهر هرات فوت شد. (ترجمه مجالس النفائس ص 44)
